دل سروده ای برای مدافعان حرم:
تکلیف نا نوشته
سکینه نوری تیرتاشی
در را باز می کنم و به خیابان می آیم بی تو چقدر فضای این خانه ترسناک است هر چند در مراسم بدرقه ات کل شهر هم بیایند آنچه از تو بر جا می ماند تمام خاطرات قاب شده روی دیوار خانه است و عکس هایی که هر ثانیه در گوشی های مردمان دست به دست می شود و خبر رفتنت که تا اوج آسمان می رسد.
برای خیلی ها هشت سال جنگ تمام شده و زمان تغییر فرا رسیده و دیگر معتقدند آدم ها باید با زمانه پیش بروند اما برای تو هنوز کار نیمه تمامی مانده بود و همیشه می گفتی باید امانتی را به سر منزل مقصود برسانی .
ثانیه ها اگر چه می دوند تا تو را به خاک بسپارند اما برای من همیشه زنده خواهی ماند و توی ذهن دوست دارانت زندگی خواهی کرد.شناخت این دنیا چقدر سخت است نمی دانم کجای کار این دنیا اشتباه است که امنیت ندارد .
هر قدر هم از تو بگویند برای من کم است حس می کنم اینجا نشستی و رو به من خط سفیدی را نقاشی میکنی و می گویی این ادامه راه من است و در را می بندی و از خانه می روی حالا دیگر مطمئن هستم که یک جای کار این دنیای شلوغ اشتباه است وقتی تو دیگر نیستی.
خوب می دانستی که زمانه عوض شده است و دیگر خیلی ها فرصت شنیدن حرفهای تو را ندارند همه آن خاطراتی که در دوران جنگ در سینه داشتی برای خیلی ها جذابیتی نداشت حتی کسی به خود زحمت نمی داد آنها را از زبانت بشنود .با اینکه رفتی اما خانه هنوز در خود صدای خواندن زیارت عاشورای تو را با سوز پژواک می کند.
تفاوتی ندارد کجای این کره خاکی احساس تکلیف کنی که برای امنیت مردمان کشورت به استقبال شهادت بروی .هر جایی که احساس تکلیف کنی سینه سپر میکنی و جلو می افتی و اجازه میدهی خانواده ات سر بند بدرقه ات را ببندند برای تو که جنگ هشت ساله را با چشم دیده ای دفاع از قاموست تکلیف نانوشته ای است که روی شانه هایت سنگینی می کند .
حالا که با خط شهادت قاموست معنا شده یادت باشد سلام ما را به همرزمان شهیدت برسانی و به آنها بگویی که بسیاری از خانواده ها هنوز هم چشم به در دوخته اند تا خبری و اسمی از عزیزانشان به گوش برسد هر چند شاید زمان کفاف رسیدن ها را سنگین بدهد.
سکینه نوری تیرتاشی
شلوار لی ممنوع ، چادر اجباری ، سر کردن مقنعه چانه دار و دیکته توی کلاس خوب به ما آموخت که باید قانون را رعایت کنیم و همیشه از سر خط و از سمت راست بنویسیم . خوب ها و بدها با یک خط روی تخته و قبل از ورود معلم مشخص می شدند و معلم با مانتوی بلند و مقنعه ای چانه دار روبروی ما می ایستاد و به ما از باید ها و نباید ها می گفت. تماشای رقص گرده های ریز گچ توی کلاس ،مهر های صد آفرین و روزنامه دیواری روی دیوار مدرسه بخشی از دلخوشی های یک دانش آموز بود . آن وقت ها هر دانش آموزی که معدلش بیشتر بود احترام بیشتری در کلاس داشت .مثل حالا نیست که شغل پدر و مادر در نحوه رفتار معلم با دانش آموز تاثیر داشته باشد .
همه چیز از خط بین خوبها و بدها شروع شد آن زمانها نمی شد به راحتی با دوستی با مبصر کلاس در رده خوبها در آمد و پارتی بازی و تقلب آنقدر هم مد نبود و حتی بیست و پنج صدم هم باعث دعوا و دلخوری می شد.
یاد معلم جغرافیا بخیر که مکان قرار گیری کشورهای جهان را به ما یاد داد و آنجا بود که فهمیدیم در کجای این کره خاکی قرار داریم و در آینده چه راه طولانی را برای آبادانی و زندگی بهتر در این سرزمین پیش رو خواهیم داشت .
ثلث اول
معصومه هر روز بدون صبحانه به مدرسه می آمد چند بار برایش صبحانه خریدیم تا اینکه معلم از ماجرا پی بردو مشخص شد که پدرش شهید شده است و او روزهاست که لب به غذا نمی زند با بچه های کلاس به خانه آنها رفتیم و جای خالی پدرش را با چشمان خودمان دیدیم .درست آن وقت ها بود که بیشتر قدر پدر را دانستم.
ثلث دوم
آتنا توی کلاس روی نیمکت و کنار مبصر نشسته بود از قضا دوستان صمیمی بودند یک روز که به مدرسه آمد روی صورت و دستش جوش های آبدار زده بود معلم متوجه موضوع شد و به او گفت که آبله گرفته است و از فردا به مدرسه نیاید و در خانه استراحت کند دو روز نگذشت که مبصر کلاس هم مبتلا شد و نیمکت ردیف سوم کلاس خالی ماند آن وقت ها بود که یاد گرفتم همنشینی و دوستی می تواند چه تاثیری روی آدم ها داشته باشد .
ثلث سوم
ثلث سوم اما خیلی فرق داشت دیگر تابستان نزدیک می شد و کل درس را امتحان می گرفتند آن موقع بود که همه سعی می کردند در کلاس بهترین باشند تا تجدید نشوند و تابستان توی کلاس های مرداد و شهریور به مدرسه نیایند اما حالا این ها دیگر اهمیتی برای ارزشیابی محسوب نمی شود آنقدر ارزش ها در چند سال اخیر تغییر کرده که دیگر نمی توان نمرات و کارنامه های دوران تحصیل را برای نشان دادن کیفیت دروس به رخ کسی کشید درست مثل حالا اگرکارنامه کارها و عملکرد خود را با آمار و عدد توی تمام شهر هم جار بزنی کسی شنوای حرفهای تو نیست و نمی توان از گذشته ها حرف زد گویا گذشته دیگر گذشته است .
دورانی که دانش آموزان در روند آرام آموزش در مدارس تربیت می شدند و درس زندگی می گرفتند تغییر محسوسی داشته است و حالا مدت هاست سیستم آموزشی تغییر کرده و دانش آموزان و معلمان آنقدر ها هم مثل گذشته نیستند آنقدر معیشت و اقتصاد روی رفتار آدم ها تاثیر گذاشته که به جای خوب درس خواندن باید تعداد کلاس های فوق برنامه و امکانات زندگی و تعداد مسافرت ها را برای یکدیگر شمارش کرد و از فک و فامیل کله گنده حرف زد و تبلت و گوشی آخرین مدل بازار را به رخ همکلاسی کشاند.
معلم هم آنقدر درگیر قسط های خانه تازه ساخته اش است که برایش مهم نیست اگر توی خیابان او را ببینیم و سلامی نکنیم حتی برایش اهمیتی ندارد اگر به صورت اتفاقی توی یکی از پاساژهای شهر دانش آموزش را در حال سیگار کشیدن ببیند او این روزها یاد گرفته است که به کار کسی کار نداشته باشد و دنبال زندگی خودش باشد.
در وضعیت کنونی سیستم های آموزشی مدارس نوسازی و تجهیز شدند و از امکانات کلاس های هوشمند برخوردارند و حیاط های بزرگ و زمین چمن دارند و کلاس هایشان هم بخار ی و سیستم گرمایشی و سرمایشی خوب دارد همه آنچه را که در گذشته نبود حالا فراهم است اما آیا ارزش های کیفی تعلیم و تربیت هم همچون گذشته است؟ از آنجاییکه مدارس بیشترین ارتباط را با نسلهای آینده یک کشور خواهند داشت تاثیر زیاد این سیستم بر تربیت نسل جوان کشور غیر قابل انکار خواهد بود و اینجاست که اهمیت بالای این امر به وضوح به چشم می آید .حالا که تمام ثلث ها گذشته است باید دید که آموزش و پرورش آیا در ثلث آخر نمره قبولی را کسب خواهد کرد؟