بهاره نوری:حکایت انتظار ده ماهه آرزو روایت پر غصه زنی است که همه امیدها یش را به تنها یکتای یگانه فریاد زد و از او کمک خواست.
18 شهریور ماه امسال ده ماه از سقوط بالگرد MI17 که موجب جان باختن 5 سرنشین آن شده بود می گذشت و هنوز کابوس از دست دادن همسری باوفا آرزو را رها نمی کرد از هفتم آذر ماه 95 تا بدان روز آرزو در هر نماز خواسته اش را تکرار می کرد و با هزار امید روزهای پردرد و فراق را به سر می رساند .تا عاقبت و همزمان با عید غدیر امسال و در میانه شهریور که آفتاب تابان روی آبهای نیلگون دریای خزر می رقصید پیکر بی جان مردی بر روی آبهای مواج نمایان شد و صیادان شمالی در منطقه مروارید نکا آن را از آب بیرون آوردند .
علی رغم انتشار تصاویر مرد از آب گرفته شده اما احتمال اینکه جسد متعلق به علی مرداسی آخرین جان باخته حادثه بالگرد MI17باشد بعید به نظر می رسید؛اما خانواده مرداسی که ده ماه چشم انتظار هدیه ای از سوی دریا بودند به این راحتی از این ماجرا عبور نکردند و برخلاف توصیه هایی بر بعید بودن یافتن پیکر علی مرداسی راهی شمال شدند تا گمشده خود را بیابند .
دقایق کشدار روی عقربه زمان طولانی تر از همیشه بود اشک از روی گونه ها سر می خورد و داغ جدایی زخمی عمیق روی لحظه ها می انداخت و رد سوزناکی را بر جای می گذاشت. اما آرزو همسر علی مرداسی در دل امیدوار بود که جسد یافت شده متعلق به همسرش است و خداوند صدای ناله های او را بی جواب نگذاشته است.
بعد از اعلام تعلق جسد پیدا شده به علی مرداسی و پایان یافتن چشم انتظاری خانواده مرداسی بر آن شدم که گفتگویی را با آرزو همسر علی مرداسی آخرین بازمانده تازه یافت شده از حادثه سقوط بالگرد MI17در آذرماه سال گذشته داشته باشم ؛آنچه در ادامه می خوانید یکی از غم انگیز ترین گفتگوهایی است که آن را در سطور روزنامه اسیر می کنم.
** خداوند صدای مرا شنید
عید غدیر بود ساعت دو نمازم که تمام شد با دل شکسته ام از خداوند خواستم خبری از علی مرداسی همسرم به من بدهد حال عجیبی داشتم بعد از اتمام راز و نیازم با خدا و توسل به حضرت علی (ع) احساس سبکی خاصی داشتم ساعت از سه بعدازظهر گذشته بود که تصویر مردی در فضای مجازی دست به دست می شد ؛ صیادان او را از آب دریا گرفته بودند .
** عکس همسرم رادر گوشی تلفن همراه دیدم
اولین بار عکس را از گوشی پسر خواهرم (خواهر زاده )دیدم او که عکس را دید به من نشان دادو گفت :« فکر نمی کنی مرداسی باشد؟»به محض اینکه عکس را دیدم از لباسش او را شناختم .
** بدنش سالم بود
بدنش سالم بود جز جمجه اش که در حادثه بالگرد آسیب دیده بود ؛ همان لباس خانگی که در یکی از عکس هایش پوشیده بود را بر تن داشت .تک پوش آبی به همراه شلوار کرم رنگ روشن که به طوسی هم می زد ؛مطئمن بودم خودش است.
** می گفتند از شوهرت استخوانی شاید مانده باشد
به محض دیدن عکس تماس گرفتیم اما به ما گفتند که جسد فقط 15 روز در آب مانده و مربوط به شما نیست و این همه راه را نیایید اما ما مطمئن بودیم که جسد متعلق به همسرم است ؛به ما گفتند اگر هم اثری پیدا شود شاید لباس یا استخوانی مانده باشد و انتظار بیشتر نداشته باشید.برادر شوهرم(برادر علی مرداسی) اما گفت ما منتظر نمی مانیم و برای شناسایی می آییم.
** آزمایش دی ان ای لازم نبود
من به همراه دخترم و برادر شوهرم و پسر خواهرم به شمال آمدیم تا جسد را شناسایی کنیم جسد رابه پزشکی قانونی ساری برده بودند ؛ سالم مانده بود حتی کفشش هم به پایش مانده بود و در زمان انتقال به اسکله از پایش افتاده بود جورابش را که در آوردند رد خط جوراب هنوز روی پایش بود .لباسش ،هیکلش ، تمام نشانه هایش متعلق به شوهرم بود و حتی نیاز به آزمایش نبود.
**همان لحظه سقوط فوت شده بود
با ضربه ای که به سر و جمجمه اش وارد شد در همان لحظه سقوط فوت کرده بود اما بدنش به خواست خدا سالم مانده بود و ما توانستیم شناسایی اش کنیم به آزمایش دی ان ای نیازی نبود لباسش مارک بود روی سینه اش عکس اسب داشت و روی شانه اش هم عدد هشت نوشته بود ؛دقیقا خودش بود حالت انگشتان ،پاهایش ،حالت دندانهایش که عصب کشی شده بود .به محض دیدن شناختمش.
** برای شناسایی آمدیم
دو روز بعد از عید غدیر به شمال آمدیم ؛ بلیط هواپیما برای ساری پیدا نکردیم و با اتوبوس به راه افتادیم وبعد از شناسایی ؛ چهارشنبه همان هفته شرکت ایران فجر آمبولانسی در اختیار ما قرار داد و ما به همراه پیکر همسرم به خوزستان برگشتیم .
** پنج شنبه همان هفته او را دفن کردیم
شنبه بود که پیکر همسرم را از آب گرفتند و ما او را پنج شنبه همان هفته در قبری که از سال گذشته برایش آماده کرده بودیم دفن کردیم و در مسجد هم برایش مراسم گرفتیم .جمعیت زیادی از همشهری هایمان در مراسم تشییع او شرکت کرده بودند .
** کسی به ما تسلیت نگفت
بعد از پیدا شدن جسد شوهرم کسی از شرکتی که کار می کرد به ما تسلیت نگفت و برایش در شرکت مجلسی هم نگرفتند .
** هیچ امتیازی برای شوهرم در نظر نگرفتند
بعد از درگذشت شوهرم شرکت هیچ امتیاز خاصی برای فرزندانم در نظر نگرفت حقوقش همان مستمری است که از تامین اجتماعی دریافت می کنیم وقتی شوهرم زنده بود حقوقش به چهار میلیون تومان می رسید اما حالا تنها یک میلیون و خرده ای به ما می رسد و با بچه هایی که دارم سخت می گذرد.انتظار داشتیم حداقل امتیازی برای او در نظر می گرفتند در جواب ما گفتند که همسرم رسمی نبوده و قراردادی بوده ؛ در حالیکه همسرم به کشورش خدمت می کرده و خرج یک خانواده را می داده است.
** 17 سال زندگی مشترک داشتیم
وقتی ازدواج کردم 24 سالم بود و او 30 سالش می شد اما زمانی که هواپیما سقوط کرد 47 ساله بود .4بچه از او برایم به جا مانده که بزرگترین شان 15 ساله است همان دخترم که پدرش را شناسایی کرد.
** حضرت علی (ع) شفاعتت کند
وقتی پیکر همسرم را دیدم به او گفتم در روزی که به نام حضرت علی(ع) بود پیدا شدی هم نام آن حضرت هستی نگران نباش فشار قبر نخواهی داشت از آن حضرت در خواست می کنم که شفاعت شما را بکند .
** روزهایم سخت می گذرد
روزهای سختی است ؛ روزهایی که در مدرسه بودم ساعتی نبود که زنگی نزند و حال من و بچه هایم را نپرسد اما حالا ؛ اینکه کسی در خانه منتظرت نباشد و کسی دیگر در میان کلاسهای درس مدرسه ات زنگ نزند و حال تو و بچه هایت را نپرسد خیلی سخت است؛ روزهایم می گذرند و منتظر هیچ خبر خوبی نیستم ؛ بچه هایم بهانه گیری می کنند و بچه کوچکم تنها نمی ماند گاهی اوقات او را به مدرسه می آورم و پیش خودم نگه می دارم .خیلی سخت است .
** آقای صادق پور زحمت زیادی برایمان کشید
از میان افرادی که پیگیر کار ما بودند آقای صادق پور زحمت زیادی برایمان کشید و همکاری خوبی با ما داشت از اینجا می خواهم از ایشان تشکر کنم.
هر چند روزهای سخت انتظار برای آرزو به سر آمده است اما او حالا با داغی کهنه نشده آینده فرزندان خود را با نبود پدر ترسیم می کند. درد را از هر طرف که بخوانی درد است چه درگیر روزهای انتظار باشد و چه در دل یک زن بیقرار .
این جشنواره به همت معاونت قرآن و عترت دستگاه فرهنگ و هنر استان و با همکاری بسیج رسانه، برگزار ودبیرخانه این جشنواره یکهزار و ۱۵۰اثر دریافت کرد.
با پایان مرحله داوری ۲۸اثر برگزیده شامل ۷نفر مقام اول، هشت نفر مقام دوم و ۹نفر نیز مقام سوم و چهار نفر شایسته تقدیر انتخاب و بدین شرح با دریافت لوح تقدیر، تندیس و هدیه نقدی معرفی و تجلیل شدند.
زروم گنجواره ای سر سبز در بهشت شمالی
سکینه نوری تیرتاشی
یکی از روستاهای هدف گردشگری نکا که در قسمت جنوبی این شهرستان و بر بلندای کوههای سرسبز جای گرفته است؛ روستای «زروم »می باشد به گفته اهالی نام این روستا برگرفته از کلمه زر به معنای فلزی گرانبها است و زروم به معنای مکانی بر نشسته روی گنج است که در زمانهای دور رومی ها برای بدست آوردن آلیاژی که طلا در آن وجود داشت به این مکان می آمدند ؛ هر چند سند تاریخی برای اثبات این وجه تسمیه وجود ندارد اما کنده کاری و حفاری های غیر مجاز فراوان در اطراف قبرستان تاریخی و حمام این روستا گفته محلی ها را تایید می کند .
زروم همچون گنجواره ای سرسبز در فاصله 68 کیلومتر ی شهر نکا واقع شده که با طی کردن مسیری بر فراز کوههای پوشیده از کلزا ، گندم و درختان جنگلی کنار هم رج شده به ورودی این روستا خواهید رسید که با زمین های زراعی شالیزاری به صورت پلکانی آغاز می شود .
در ورودی این روستا پلی بروی رودخانه وجود دارد که از آب آن برای آبیاری مزارع اطراف استفاده می شود و این پل راه ارتباطی با روستا را هموار می سازد.
هنگام ورود به این محوطه روستایی تابلویی زرد رنگ دو زبانه به چشم می خورد که با نوشتاری بدین مضمون «با مشارکت و همکاری اهالی روستای زروم و نهادهای محلی بنیاد مسکن انقلاب اسلامی پروژه بهسازی روستا را طی سالهای 94 تا 95 اجرا نموده است این پروژه در جهت کمک به توسعه روستا شامل احداث پارک، جداره سازی، محل استقرار مسافر در مجاورت رودخانه ،پل عابر، سکوی قالیشویی، تنور عمومی و حفظ فضای سبز می باشد » از مسافران استقبال می کند.
صبح یک روز بهاری بود که آفتاب به سر شاخه های جنگلهای جنوبی روستاهای هزار جریب نکا سلام می کرد و اشعه های زرد رنگ آن شکوفه های درختان زروم را قلقلک می داد ؛ به دعوت اداره کل بنیاد مسکن انقلاب اسلامی مازندران به زروم رفتیم تا ساعتی را در کنار مردم این روستای جنگلی بگذرانیم.
وارد روستا که شدیم اولین نکته ای که توجهم را به خود جلب کرد کوچه های سنگفرش شده ای بود که کل روستا را به هم امتداد می داد و متصل می کرد . چشم را که می چرخاندی خانه های زیبا سازی شده با معماری سنتی و طرحهای بومی به چشم می خورد که گلدانهایی پر گل بر ایوانهای آن آویزان بود .
اغلب خانه های روستایی زروم در دو طبقه و به سبک معماری قدیم در اتاقهای کنار هم چیده شده ساخته شده بودند که دیوارهای کاه گلی آنها را از هم جدا می کرد و ایوانی باریک آن را به هم متصل می ساخت و پنجره های چوبی تعبیه شده که به طور زیبایی رنگ آمیزی شده بودند دریچه ای از خانه به کوچه را بوجود می آورد و نور خورشید را به اتاقها دعوت می کرد.نما ی چوبی و کاهگلی خانه های بومی بهسازی شده بودند و با ملاتی با کیفیت نماکاری و نقاشی روی آنها صورت گرفته بود رنگهای سبز، بنفش و قرمز با همخوانی خوبی منظره زیبایی را جلوی چشمان گردشگران و بازدید کنند گان قرار می داد و وجود ایوانهای زیبا با ستونهای چوبی و دو شاخه ، معماری معمول این روستا را به تصویر می کشید.
صدای ساز چشمه روانی که از وسط زروم عبور می کرد همچون سمفونی آرام بخش فضای روستا را پر نشاط می ساخت . زنانی با چادرهای گلی بر سر از میان درهای روستا با چشمان مهربان خود ؛ غریبه هایی را که در میان کوچه ها راه می رفتند و نگاهشان را به خانه های روستایی زیبا می انداختند ؛ به تماشا می نشستند و آینده روستا را در قامت این گردشگران ترسیم می کردند .
فاطمه اولین زنی بود که در مرکز روستا با او روبرو شدیم او که از زمان چشم گشودن در این دنیا در زروم زندگی می کرد .از تغییرات مثبت این روستا به ما می گوید:« زروم دیگر خالی از سکنه شده بود و همه اهالی از این روستا به شهر ها مهاجرت کرده بودند وکسی حاضر به زندگی در اینجا نبود ؛ سالها تنها افراد کهنسال در اینجا زندگی می کردند اما از سال گذشته که طرح هادی روستایی اجرا شد این روستا جان دوباره ای گرفت و گردشگران زیادی برای گذراندن روزهای تعطیل به زروم می آیند؛ حتی افرادی که سالها از این روستا دور بوده اند با شنیدن خبر تغییراتی که در این روستا ایجاد شد به روستا بر می گردند و زمین های رها شده خود را سرو سامان می دهند .»
وی که در فصل تابستان با فروختن گردو به گردشگران منبع در آمدی برا ی خود ایجاد کرده بود ؛افزود:« اینجا زنان محلی آش درست می کنند و با پختن غذاهای بومی، نان محلی و چاشنی هایی همچون « اسبه حلوا »«آرد حلوا»«برنج حلوا» از گردشگران پذیرایی می کنند و همینطور هم منبع در آمدی برا ی خود و خانواده ایجاد می کنند.»
فاطمه را که با هزار امید به آینده ی روستا به گردشگران و بازدید کنندگان نگاه می کرد ؛ ترک کردیم وبه سمت رود خانه ای جاری شده از وسط زروم به راه افتادیم روی پل گردشگران از خود عکس های یادگاری می گرفتند و بعضی هم پاهایشان را به آب می زدند و فریاد شادی سر می دادند.به سمت یکی از گردشگران رفتم تا از او سوالهایی بپرسم.
*سلام اگر تمایل دارید خود را به ما معرفی کنید و بفرمایید از کجا آمده اید.
-محمدرضا هستم و به همراه خانواده و مهمانهایمان که اهل نیشابور هستند از شهرستان نکا به اینجا آمدیم.
*کی تشریف آوردید و تا چه زمانی در روستا مستقر هستید؟
-دیروز پنج شنبه آمدیم و بعد از ظهر جمعه بر می گردیم
*شب را در کجا گذارندید؟
-خانه ای کرایه کردیم و در آن ماندیم
*قیمت اتاقها و خانه های اجاره ای چطور است؟
-اتاق اگر باشد سی تا سی و پنج هزار تومان است و خانه دربست شبی هفتاد تا هشتاد هزار تومان
*از سفرتان راضی بودید ؟
-بله
*آیا سالهای قبل هم به اینجا آمده بودید؟و نظرتان در خصوص اجرای طرح هادی گردشگری در این روستا چطور است؟
- بله؛ من قبلا به این روستا آمده بودم اما وضعیتش خیلی داغون بود اما از وقتی که تغییرات و اجرای طرح هادی انجام شد تعریف آن را زیاد شنیدیم و به همراه مهمانان و دوستانمان به اینجا می آییم.
*آیا نظری در خصوص این روستا دارید که بخواهید بیانش کنید ؟
-برای نگهدای بهتر و جذب گردشگرخیلی خوب می شود اگر روی فرهنگ مردم هم کار شود و برای شوراو دهیاری ها کلاس های آموزشی در این خصوص گذاشته شود و امکانات رفاهی بیشتری بیاورند مثلا بازارچه بزنند تا از گردشگران پذیرایی بهتر انجام گیرد .او این حرف را زد و با مهمانانش به گردش در زروم ادامه داد.
اگر در گذشته نیز به این روستا مسافرت می کردید؛وضعیت بسامان شده و تغییرات محسوس آن را به چشم می دیدید. روستای سوت و کور چند سال پیش حالا همیشه پر از صدای شادی مردمی است که به امید آینده ای بهتر از سرسبزی و آرامش روستایی استفاده می کنند.
مرغ و خروسهای محلی و اردکهایی که در میان آب می جنبیدند در کنار درختان گردوی چند صد ساله منظره ای بکر از زندگی روستایی در بهشت شمالی بود که در جلوی چشمانمان خودنمایی می کرد . گویی بنیاد مسکن انقلاب اسلامی مازندران توانسته با اجرای طرح هادی علاوه بر زیبا سازی و بهساز ی همراه با وفاداری به معماری محلی و کالبد روستایی ،سبک کهن و ارزش تاریخی آن را حفظ کرده و این روستا را به عنوان مکانی با هدف گردشگری برای بازدید کنندگان فراهم سازد.
سنگفرش زیبای کوچه ها و رنگ آمیزی بسیار خوب خانه ها و ستونهای چوبی آن آنقدر جلب توجه می کند که با خود حس می کردی اینجا همان بهشت گمشده ای است که مدتها به دنبال آدرس آن می گشتی.
در کنار رودخانه و زیر سایه درختان چند صد ساله گردو تنوری تعبیه شده بود که گرمای برجا مانده از آتش به خاکستر نشسته آن از پختن نان محلی خبر می داد؛ روبروی این تنور خانه ای بزرگ قرار داشت که درب چوبی آن با کوبه ای زنجیری شکل باز مانده بود و سگی در کنار آن آرمیده بود وارد خانه که شدیم لیلا صاحب خانه از ما استقبال کرد و از روی ایوان خانه به ما سلام داد .
لیلا که از ورود گردشگران به روستا راضی به نظر می رسید ؛گفت: « سه اتاق دارم که برای گردشگران آماده کرده ام و شبی سی و پنج هزار تومان به مسافران اجاره می دهم .»
وی که با خوشرویی جواب می داد گفت: « مسافرهایی از جنوب کشور هم داشته ام و در تعطیلات عید و آخر هفته ها مسافران به این روستا می آیند و من علاوه بر اتاق برای آنان غذا آماده می کنم .»
لیلا از ما برای دیدن اتاقهایش دعوت کرد ؛ اتاقهایی چهار گوش با پنجره های چوبی کوچک و بخاری های هیزمی نمای بومی روستا را در کالبد سادگی ترسیم می کرد ؛ پنجره های اتاق توسط پارچه هایی با گلدوزی های سنتی پوشیده شده بود و تصویر منتسب شده به کودکی پیامبر اسلام و عکسهای خانوادگی سیاه و سفید روی دیوارها به همراه بالش های قرمز رنگ تمام وسایل اتاقهای اجاره ای لیلا بود .حیاط بزرگ و طویله ای که در گوشه آن وجود داشت نمودی از زندگی ساده روستایی بود که می توانست علاقمندان به بوم گردی را راضی کند.
وقتی روز به نیمه می رسید از او خداحافظی کرده و به سمت زمین های شالیزاری اطراف روستا به راه افتادیم .سعید جوان سی و دو ساله ای بود که به همراه چند مرد دیگر مشغول بیل زدن زمینی شیب دار بود که در همجواری زمین های پلکانی شالیزاری قرار داشت به سمتش رفتم تا با او صحبت کنم. وی که دستانش را روی صورتش می کشید و دست از بیل زدن بر نمی داشت گفت:« ساکن زروم نیستم اما اصالتا اهل اینجا هستم و امروز آمدم تا در زمین خود درختان گیلاس ،گلابی و سیب بکارم .»
از او در خصوص زروم پرسیدم و از وی خواستم توضیحاتی در این خصوص بدهد و او ادامه داد :« زروم روستای تاریخی است و آب و هوای خوبی دارد از وقتی که بنیاد مسکن این روستا را با اجرای طرح هادی بهسازی کرده بیشتر به اینجا می آییم و حتی مهمانهای خود را هم برای استفاده از این فضا به اینجا می آوریم .»
وی می گوید:« از آنجایی که توان مالی مردم این روستا پایین است با دادن وام هایی با بهره کم می توان مردم را ترغیب کرد که برای احداث مراکز خدمات دهی به گردشگران اقداماتی را انجام دهند مطمئنا وجود مراکز خدمات دهی بهتر برای استفاده گردشگران توسط مردم روستا و اتاقهای بیشتر برای اقامت گردشگران از مسائلی است که میتواند در جذب گردشگر و بازدید کننده این روستا اثر گذار باشد.»
علی که در روستا به برات معروف است اما یکی دیگر از اهالی زروم است که همچون افراد دیگر روستا که در زروم ساکن هستند کشاورزی می کند ؛ وی می گوید:« اغلب اهالی ساکن در روستا پیرمردو پیرزن هستند و تنها من و سه چهار نفر دیگر از دهه پنجاه هستیم که جوانتر بوده و در روستا ساکنیم .»
وی ادامه می دهد:« این روستا چند صد سال قدمت دارد و از عمر حمام تاریخی آن بیش از ششصد سال می گذرد این حمام با لوله های سفالی آبرسانی می شد که در طول زمان زیر گل و خاک مدفون شده بود و پس از کنده کاری ها بیرون آمد. زروم حدود هزار تا دو هزار هکتار مراتع و مزرعه دارد وحدود 40 خانوار در این روستا ساکن هستند »
برات کاظمی در پاسخ به سوالم می گوید:« دو فامیل کاظمی و سلطانی بیشترین تعداد افراد را در این روستا شامل می شوند و افراد منتسب به این فامیل اغلب اهل روستای زروم هستند .»
آفتاب که از نیمه آسمان گذشته بود ؛ ما در پایان برنامه بازدید از روستای زروم به گفتگو با خلیل محمد پور پرداختیم که از زمان اجرای طرح هادی زروم همواره همراه مسئولان بوده و در جریان امور بهسازی قرار داشته است .او که بتازگی از زمین کشاورزی خود برگشته بود ؛ به ما گفت:«اجرای سنگفرش، دیوار سازی ،پل سازی،سنگ چین و گلکاری از جمله کارهایی بود که بنیاد مسکن استان برای زروم انجام داده است. بنیاد مسکن وقتی به روستا آمد زروم بهم ریخته بود و کسی به اینجا نمی آمد اما با اجرای طرح و تمیز کردن و انجام عملیات اجرایی این روستا بسیار زیبا شده است ؛بنیاد خیلی زحمت کشید .»
وی که برادر یکی از اعضای شورای روستای زروم است ؛ادامه داد:« بعد از اجرای مرحله اول این طرح روزی 50 تا 100 گردشگر و بازدید کننده به زروم می آیند و این روستا امروز که تعطیلات آخر هفته است خودتان می بینید که چقدر شلوغ شده است .حتی پیش آمده گردشگری از آمریکا هم به اینجا آمد و از زیبایی های اینجا بسیار راضی بود .»
خلیل محمد پور که چهره او زیر آفتاب تابان خسته به نظر می رسید؛ افزود: « می توانم بگویم که زروم یکی از زیبا ترین روستاهای مازندران است و اگر این روستا از طریق رسانه ها به مردم معرفی شود گردشگران بیشتری از مواهب و زیباییهای طبیعی آن بهره می برند.»
صحبت های خلیل محمد پور کشاورز زرومی که تمام شد سنگفرش ها ی زیبایی را که با ساماندهی هسته اصلی روستا بسیار به چشم می آمد ؛ همراه با بافت های با ارزش روستایی که در بلندای جنگلهای شمال قرار داشت تنها گذاشتیم و خستگی راه را به آب انداختیم و راهی شدیم .
بی شک با توجه به ارتقاء کیفی عرصه های روستایی همچون زروم برای گردشگری می توان به تولیدات بومی و شناسایی هر چه بهتر ظرفیت ها و بالا بردن بهره وری از چرخه بوم گردی به حفظ و نگهداری میراث بومی پرداخت و چرخ پوسیده گردشگری را دو باره به راه انداخت .
.
وقتی هنوز برای درک واژه پدر کودکیم
سکینه نوری تیرتاشی
زمانی که در تاریخ جوامع انسانی نهادی همچون خانواده شکل گرفت مرد در آن نقش همسر و پدر را بر عهده داشت و برای تامین معاش سعی می کرد وسایل خوردو خوراک خانواده را فراهم سازد ؛ تا اینکه با گذشت زمان و پیشرفته تر شدن و تکامل جوامع انسانی پدر و مرد خانه با کار کردن و ایجاد در آمد و دریافت مبلغی از پول سعی می کردتا چرخ زندگی خانواده را بچرخاند.
هر چند نهاد خانواده در جوامع مدرن تغییراتی را شاهد بود اما مرد در نقش پدر و همسر هنوز ستون اصلی و نگهدارنده کانون خانواده است .و پاسداشت این نقش مهم برای پدر در خانواده در همه ادیان سفارش شده و در بسیاری از آنان احترام به پدر و مادر از اصول اصلی اخلاقی است که به رعایت آن تاکید می شود .
در همه جای جهان و در کشورهای مختلف روز مرد و پدر تاریخی را در تقویم کشورها به خود اختصاص داده است؛ اما در ایران این روز به مناسبت ولادت امام اول شیعیان حضرت علی (ع) نامگذاری شده است و همه ساله در این روز که در زمره تعطیلات رسمی محسوب می شود ؛ از مقام والای پدران و مردان در جامعه تقدیر شده و با اهدای هدایایی در خانواده های ایرانی پاس داشته می شود به همین خاطر و با نزدیک شدن به روز پدر در شلوغی منتهی به این روز در یکی از بازارهای مازندران حاضر شدیم تا با تعدادی از افراد حاضر در بازار در این باره گفتگو کنیم.
زهرا دختر نه ساله ای که با چادری بر سر همراه با مادرش در خیابان امام بهشهر مشغول گشت و گذار بود در پاسخ به سوال ما گفت:« این روزها که نزدیک به روز پدر است با مادرم برای خرید هدیه به بازار آمدیم تا برای پدرم هدیه ای بخریم.»
*چه هدیه ای در نظر داری؟اگر دوست داری به ما هم بگو.
- می خواهیم برای پدرم پیراهن بخریم و به او هدیه دهیم
*چرا این کار را برای پدرت انجام می دهی؟
- چون دوستش دارم و او هم مرا دوست دارد و برای اینکه از زحمات او در زندگی تشکر کنم
مادر زهرا که زن جوانی است در زمان گفتگوی ما لبخندی زد و گفت :« زهرا امسال پول عیدی خود را جمع کرده که برای پدرش کادو بخرد و از اینکار هم خوشحال است من هم دوست دارم فرزندم قدر محبت پدرش را بداند و به او احترام بگذارد.»
با مشارکت مادر زهرا در گفتگو از او خواستیم که شغل همسرش را برایمان بازگو کند :« همسرم معلم مدرسه است و در کلاس هفتم تدریس می کند .»
به آنان روز بخیر گفتم و به یکی از فروشگاههای مردانه فروشی رفتم که چراغ ویترین آن با لباس های بهاره بر تن مانکن ها ؛ توی چشم می زد به قیمت روی لباس ها که دقت کردم رقم های مختلفی را می توانستی ببینی و فروشنده قدرت انتخاب خوبی در اختیار خریدار می گذاشت ؛ بعد از انتخاب یکی از پیراهن های داخل مغازه به سمت صندوقدار رفتم تا مبلغ خرید را بپردازم و در این حین سوالاتی را از او پرسیدم ؛ بهروز که پشت صندوق و در ابتدای فروشگاه نشسته بود با دندانهای ارتودنسی شده رو به من کردو گفت :« با توجه به اینکه تعطیلات عید به تازگی به پایان رسیده تا امروز استقبال زیادی را برای خرید کادوی روز پدر نداشتیم ؛ مشتری معمول خود را داریم اما آنقدر ها هم راضی کننده نیست .»
رسید پایان خریدم را برداشتم و در خیابان اصلی شهر به سمت مرکز مشاوره ای به راه افتادم که قرار بود با خانم امیری روانشناس خانواده در این مرکز به گفتگو بنشینم و در خصوص نقش پدر در خانواده با او دقایقی را بگذرانم و از این گفتگو روایتی کوتاه را برای شما خوانندگان بازگو کنم.
«همه ما انسانها در زندگی با اینکه روزی بزرگسالی را تجربه می کنیم اما رفتارهای کودکانه ای را هنوز به دنبالمان می کشیم . در بسیاری از کنکاش های خاطرات زندگی که دنبال مقصری برای ناکامی های خود می گردیم .خیلی از ما شاید نداشتن پدری پولدار را یکی از ناکامی های بزرگ زندگی بدانیم اما این تمام ماجرا نیست .گاهی با گذشتن دهه هایی از سن مان هنوز کوچکیم.» خانم امیری این را گفت و با انگشتانش خودکار آبی رنگ میان دستانش را فشردو ادامه داد:« پدر نقش مهمی در خانواده که مهمترین نهاد اجتماعی است ایفا می کند هر چند در جامعه بر نقش اثر گذار زنان و مادران هم بسیار تاکید می شود اما پدر شالوده اصلی تشکیل خانواده و بقای نسل می باشد .»
خانم امیری که با مقنعه سبز رنگش آرامش خاصی را به شنونده القاء می کرد ؛ افزود:« مراجعانی دارم که رفتارهای نادرست بعضی از پدران آسیب های زیادی به آنان وارد کرده که هنوز در بزرگسالی هم با آن درگیرند ؛ این نکته نقش مهم تربیتی پدر را در خانواده نشان می دهد ما همواره نقش پدر را در خانواده به عنوان نقشی که امنیت و آرامش را به خانه می آورد مثال می زنیم و از آن توقع ایفای چنین مسئولیتی را داریم و این نقش معمول یک پدر در خانواده است اما اعتیاد پدر و مرد یک خانواده به راحتی می تواند کانون گرم آن را به زمستانی سرد تبدیل کند.»
وی ادامه داد:«پدر در خانه همچون مامن و پناهی است که می تواند اعتماد به نفس را در کودکان تجلی سازد وگاهی در نقش قاضی عادل ،پلیسی مهربان ،معلمی دانا و دوستی صمیمی نقش آفرینی کند و درس زندگی را در گوش فرزندان تکرار نماید ؛ در واقع پدران می توانند در تربیت اجتماعی کودکان و مواجهه با دنیای بیرونی نقش مهمی داشته باشند هر چند در بعضی از خانواده هایی که مادران بنا به دلایلی سرپرستی آن را بر عهده دارند بسیاری از نقش های پدر را مادر بازی خواهد کرد هر چند جای خالی نقش پدری هرگز پر نخواهد شد.»
وی که تا مقطع کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی تحصیل کرده است و کارگاههای علمی و دوره های مختلف این رشته را در بهترین مراکز روانشناسی گذرانده یاد آور می شود:« در پاسخ به سوال شما باید بگویم بدون شک رفتار پدران و مردان خانواده در محیط خانه تاثیر زیادی در آرامش جاری شده در خانواده و همچنین کاهش میزان آمار طلاق دارد .در بسیاری از مواقع افردی که به ما مراجعه می کنند نارضایتی آنان ضعف در درک طرف مقابل است و اینکه دو طرف نتوانستند با سالها زندگی به شناخت خوبی از یکدیگر برسند.»
خانم امیری عینک روی چشمانش را برداشت و گفت:« وجود روزهایی که در آن رسانه ها و مردم به نقش مهم پدر و مرد در خانواده توجه بیشتری داشته باشند و نقش پر اهمیت مردان در اصل خانواده مورد تفکر قرار گیرد بسیار سازنده است .»
و سوال آخر از شما که برای همسرتان و یا پدرتان اگر در قید حیات هستند چه هدیه ای مد نظر دارید:«برای همسرم با همکاری فرزندانم تلفن همراه جدید تری خواهیم خرید و برای پدرم که در خانه قدیمی اش در گرگان ساکن است بالشت طبی و داروهایی که برای مصرف روزانه لازم دارد.»
خانم امیری وقتی پاسخ آخرین سوالم را داد پلکی زدو اشکی که در چشمانش جمع شده بود لغزید از روی گونه هایش سقوط کرد .در لحظه پایانی گفتگو او را با هزار آرزوی خوب تنها گذاشتم و با خود فکر کردم همیشه در زندگی روزهایی هست که انسان به خودش می آید تا ببینید کجای این کره خاکی ایستاده است و بفهمد این کره خاکی دایره ای است و هر چقدر هم بگردی باز به نقطه اول خواهی رسید و آن جز خانواده و دامان پدر و مادر نیست .
هر چند خیلی از آدم ها در روند طبیعی زندگی انسانی از این نعمت بی بهره می شوند و شاید پدران و مادران در قابی روی دیوار و خاطره هایی در ذهن جا بگیرند و یا در قلب ها ادامه زندگی دهند اما همواره دعای خیر شان نقشه راه زندگی همه فرزندان است .
همه انسانها روزی کوچک بوده اند و دلشان خیلی نداشته ها را آرزو می کرد از عروسک پشت ویترین مغازه گرفته تا بستنی چوبی نارنجی رنگ که گویی در زمان خودش بزرگترین رویای هر کودکی بود که پدری می توانست آن را به راحتی بر آورده سازد .
هر چند در گیرو دار بی رحم و در گذار زندگی کمر خیلی از پدر ها زیر سنگینی زمانو فشاراقتصادی حاکم بر جامعه خم می شود اما از بلندای ذهن و دعاهای آنان کاسته نخواهد شد.
کوچک که بودم همیشه با صدای بلند رادیوی پدرم از خواب بیدار می شدم که اخبار صبحگاهی را پخش می کرد.بالاخره بزرگ شدم و برایش یک رادیوی زیبا خریدم اما چقدر دیر ؛ گویی فراموش کرده بودم که دیگر گوش های پدر به خوبی نمی شنود .حواسمان باشد گاهی خیلی زود دیر می شود .برای همه پدرها که جواهری ارزشمند در قلب فرزندانشان هستند و هیچ ساعت بی رحمی نمی تواند آنان را بگیرد.
روز پدر پیشاپیش مبارک