آرزو همسر علی مرداسی:هنوز دلم راضی نمی شود برایش فاتحه بخوانم
محمد مرداسی برادر علی مرداسی:هیچ اثری از برادرم پیدا نکردیم
سکینه نوری تیرتاشی
«روزها کنار ساحل می روم و می گردم و می گردم و گریه می کنم .» این حرفهای همراه با بغض زنانه آرزو ست که حالا تنها آرزویش پیدا شدن همسرش است .شاید آن زمان که آرزو لباس سپید عروسی را بر تن کرد هر گز فکر نمی کرد سرنوشت مردی که به او تکیه کرده بود را روزی باید در میان آبهای سرد خزر جستجو کند. دریا موج کوتاه و بلندش را به ساحل سنگی بندر امیر آباد می کوبید مثل همان لحظه ای که بالگرد حامل علی مرداسی روی آن به پرواز در آمد و سقوط کرد.هفتم آذر ماه امسال بود که خبر سقوط بالگردی در دریای خزر صبح شمالی ها و کل کشور را به رنگ حادثه در آورد و نام 5 تن را به عنوان جانباختگان این حادثه روی زبانها انداخت . قبل از آنکه خبر سقوط بالگرد حامل علی مرداسی مخابره شود همکاران وی روی سکوی امیر کبیر با خانواده مرداسی تماس گرفته و آنان را از خبر بد اتفاق افتاده ؛ مطلع کرده بودند .آن روز سرد زمستانی که کودکان خانواده مرداسی چشمشان را به روی روشنایی باز کردند حادثه ای سخت انتظارشان را می کشید خبری که خیلی زود برایشان دیر شده بود.
حالا بیش از یکماه از آن زمان گذشته و هنوز اثری از علی مرداسی در آبهای خزر یافت نشده است .خانواده مرداسی که برادر ، همسرو اقوام او را تشکیل می دهند به فرمانداری بهشهر آمده و با در اختیارقرار دادن عکس و شماره تلفنی خواستار اطلاع رسانی در این زمینه شدند و از مسئولان بهشهری خواستند برای پیدا شدن اثری از علی مرداسی به آنان کمک کنند .ظهر یکی از روزهای کوتاه دی ماه بود که از مراجعه خانواده مرداسی به فرمانداری بهشهر مطلع شدم و تصمیم گرفتم قرار مصاحبه ای را با خانواده مرداسی ترتیب دهم و اینگونه بود که دقایقی با لحظات سخت همراه با بغض و انتظار خانواده مرداسی همراه شدم خانواده ای که هنوز برای به کار بردن فعل بود برای عزیزشان در شک و تردید به سر می برند .
از علی مرداسی برایمان بگویید.
من محمد مرداسی هستم برادر بزرگتر علی مرداسی .برادرم متولد سال 47 است و تکنسین جوش بود.تجربه کاری زیادی داشت بیش از 25 سال می شد که به این کار مشغول بود .کارش به گونه ای بود که در پروژه های بزرگی همچون پالایشگاه کار کرده بود اینها را می گویم که به شما بگویم در کارش باتجربه بود. چهار ماهی بود که به سکوی نفتی امیرکبیر آمده بود .کارش به گونه ای بود که 14 روز کار می کردو 14 روز به خانه و زادگاهش که شهرستان ایذه بود نزد خانواده ،برمی گشت.
از حادثه برایمان بگویید.
برادرم هر وقت که برای کار و پروژه ای می رفت چک آپ می کردو شناسنامه سلامت دارد . آنطور که به ما گفتند گویا برادرم سه نصف شب دچار ناراحتی معده شده بود دکتر معاینه اش کرد فشارش 12 و طبیعی بود هوشیاری کامل هم داشت .دکتر سکو زنگ زد و به هلی کوپتر اعلام کرد که برای انتقال وی بیایند برادرم هم چون روز آخر کارش بود و باید 14 روز به خانه بر می گشت وسایل و مدارکش را جمع کرد و سوار هلی کوپتر شد که دقایقی بعد هلی کوپتر سقوط کرد.
شما از چه طریقی از سقوط بالگرد و حادثه مطلع شدید؟
همکاران برادرم زنگ زدن و خبر دادند که هلی کوپتر وقت بلند شدن و برگشت اتفاق برایش افتاد ما همان موقع که خبر دار شدیم به اینجا آمدیم اما اثری از برادرم پیدا نکردند .حتی مدارک و ساکش را پیدا نکردند هیچ نشانه ای.
هیچ نشانه ای؟
بله ؛ هیچ اثری از برادرم پیدانشد حتی برانکاردی که رویش بود سالم بود اما برادر من پیدا نشد نام او بین جان باختگان حاثه اعلام شد ما هم برایش مجلس ختم سوم و هفتم گرفتیم و این پنج شنبه که بیاید مراسم چهلمش می شود اما هنوز بعد از گذشت این مدت هیچ اثری از برادرم پیدا نکردیم .
در حال صحبت با محمد مرداسی بودم که همسر علی مرداسی آرزو ابراز تمایل کرد تا با ما صحبت کند و من گفتگو را با او ادامه دادم.
برایم بسیار ناراحت کننده است که در این وضعیت سوالی بپرسم .شما را به خاطر صبرو تلاشی که برای پیگیری وضعیت همسرتان به کار گرفتید تحسین می کنم لطفا برا ی ما بیشتر از همسرتان بگویید.
شوهرم انسان بسیار شریفی است من از او 4 بچه دارم که بزرگترینشان 15 ساله و کوچکترینش هم 3 ساله است که حالا بچه سه ساله ام را رها کردم و به اینجا برای پیگیری وضعیت شوهرم و پدر بچه هایم آمدم.بعد از شنیدن خبر حادثه از نظر روحی خیلی به من فشار آمده در وضعیت خیلی بدی هستم .از صبح کنار ساحل می گشتم و گریه می کردم .الان نزدیک به چهل روز است که هیچی از زندگی ام نمی فهمم.
اولین روز اعلام شد که 5 تا سرنشین هلی کوپتر را پیدا کردند برادر شوهرم به اینجا آمد اما دید اثری از شوهرم پیدا نشده است همه تلاششان را کردند سپاه،ارتش و هلال احمر ،غواص آوردند و خیلی گشتند اما هنوز اثری از شوهرم پیدا نشده است. نمی دانم جواب بچه هایم را چه بدهم از وقتی به اینجا آمدم جرات نکردم با بچه ها یم صحبت کنم آخر به آنها چه بگویم؟
در این شهر به کجا بروم؟
فشار زیادی را تحمل می کنم . توی این شهر کجا برم و دنبالش بگردم ؟برادر شوهرم و پسر عمویش از روز حادثه به اینجا آمدند. ما هم تازه آمده ایم از مسئولان بخواهیم دوباره بگردند شاید اثری از او پیدا شود.آنچه می خواهم این است که نهایتش جنازه اش را تحویل بگیرم و اثری از او پیدا شود.
هنوز نمی توانم برایش فاتحه بخوانم
شوهرم انسانی به تمام معنا بود بیاین از مردم شهرمون بپرسین . همه اهالی شهر ما ختم قرآن می گیرند و روزه میگیرند تا خبری از ایشون بشنوند هنوز نمی توانم برایش فاتحه بخوانم هنوز باور ندارم شوهرم را از دست دادم .
حرفهای آرزو متاثرم کرد لحظه سختی بود از اینکه با سوالهایم شاید بیشتر ناراحتش می کردم احساس خوبی نداشتم . همسر علی مرداسی که معلم آموزش ابتدایی در شهرشان است آنقدر خوب حرف می زد که به راحتی می شد عمق ناراحتی این زن را فهمید .
40 روز است سر کلاس نرفتم
معلم آموزش ابتدایی شهرم هستم 40 روز است که روحیه ندارم سر کلاس حاضر شوم شاید برایم قطع همکاری بزنند و اخراج شوم. با این وضعیتی که برای شوهرم بوجود آمده اصلا روحیه ندارم .
اگر آقای مرداسی را دوباره ببینید اولین حرفی که به او می زنید چیست؟
اگر ایشون را ببینم اولین حرفی که به او می گویم این است:« گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم /چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی ».
حرف آخر:
اگر با مسئولین ارتباط دارید از آنها بخواهید که در پیدا شدن شوهرم کمک مان کنند انتظار برایم خیلی سخت است لطفا با ما همکاری کنند تا شوهرم را پیدا کنم .
بغض گره خورده زن غمگینی که برای یافتن شوهرش کیلومتر های کشدار را با تردید طی کرده بود آنقدر تیز بود که قلب هر انسانی را خراش می انداخت و جریحه دار می کرد.بعد از تمام شدن سوالاتم خداحافظی کردم و دفتر یکی از غم انگیز ترین مصاحبه هایم را بستم .روایتی از بغض و اندوه و انتظار ، انتظاری به بلندای همه آرزوهای آرزو.