خبرنگارزن مستقل

این سایت به آزادی بیان احترام میگذارد و در چارچوب قانون ،اخلاق و نظام اسلامی گام برمیدارد.

خبرنگارزن مستقل

این سایت به آزادی بیان احترام میگذارد و در چارچوب قانون ،اخلاق و نظام اسلامی گام برمیدارد.

خبرنگار شلاق خورد، هیچکس توضیح نداد



چندوقت قبل با شکایت نیروی انتظامی و حکم قوه قضائیه، یک خبرنگار در شهرستان نجف‌آباد شلاق خورد. مدتی از آن ماجرا گذشته اما هیچ‌کس توضیح و پاسخی در این‌باره نداده است.

روزنامه «شهروند» آورده است: خبر تأسف‌آور بود. توقیف موتور‌سیکلت‌های دانش‌آموزان خبری معمولی است. خبرنگاری در نجف‌آباد اصفهان به جای توقیف ٨ دستگاه و به نقل از یک شاهد نوشته ٣٥ دستگاه بعد هم خبر را اصلاح کرده است؛ همین.

در پی این اتفاق شکایت و بازداشت و شلاق و... آنچه که از قول مسئولان ذیربط درباره این خبر در روزنامه شهروند منتشر شد، چنین است: «دستگیری این خبرنگار که با صدور حکم ورود به منزل شخصی‌اش همراه بود، در نخستین ساعات صبح صورت گرفته است... این‌گونه رفتارها از سوی نیروی انتظامی نگران‌کننده است؛ چرا که این خبرنگار یکی از افراد باتجربه و باسابقه نجف‌آباد است و نحوه رفتار پلیس با وی کار شایسته‌ای نبوده است. حتی در ساعات اولیه صبح مأموران به جلوی درِ خانه وی ریختند تا او را دستگیر کنند.

صورت‌ مسأله این است که در ۲۵ خرداد‌ سال‌ جاری یکی از خبرنگاران نجف‌آبادی خبری را با مضمون توقیف ۳۵ دستگاه موتورسیکلت دانش‌آموزان یکی از هنرستان‌های این شهر منتشر کرد که در ادامه نیز با توجه به قوانین خاص حوزه مطبوعات جوابیه دستگاه مربوطه را هم در پایگاه خبری خود درج کرد که بر طبق آن تعداد این وسایل نقلیه ۸ دستگاه عنوان شده بود. حال اینکه این خبرنگار آمار ۸ موتور‌سیکلت توقیفی را ۳۵ دستگاه اعلام کرده بود.»

واقعیت این است که دستگاه قضائی می‌تواند و می‌باید توضیح دقیقی درباره چگونگی سیر ماجرا و تطبیق یا عدم تطبیق اتفاقات رخ‌داده در مورد پرونده با مواد قانونی ازجمله مسأله بازداشت، نحوه بازداشت، حکم صادره، مراحل تجدیدنظر و نیز اجرای حکم در اختیار افکار عمومی و جامعه روزنامه‌نگاران کشور قرار دهد. زیرا چنین حکمی برای چنین اتهامی از چند جهت مورد سوال است.

الف‌- نخستین و مهم‌ترین ایراد این است که رسیدگی به انتشار چنین خبری جز در دادگاه مطبوعات امکان‌پذیر نیست؛ زیرا این یک جرم مطبوعاتی است و مسئولیت آن نیز متوجه مدیرمسئول است و نمی‌توان خبرنگار را پیش از مدیرمسئول مورد سوال و اتهام قرار داد مگر اینکه هر دو یک نفر باشند. بنابراین نه‌تنها متهم ماجرا باید به‌عنوان مدیرمسئول سایت باشد، بلکه دادگاه‌های مطبوعاتی و با حضور هیأت منصفه بر آن رسیدگی کنند.

ب‌- فارغ از نکته فوق که ممکن است به واسطه نداشتن مجوز یا مسائل دیگر نادیده انگاشته شود، مسأله اصلی در استناد به ماده ٦٩٨ قانون تعزیرات تحقق «قصد» در انتشار اکاذیب با هدف اضرار به دیگران است. برای اطلاع از اهمیت این موضوع باید گفت اگر کسی دیگری را با چاقو مضروب کند و یقین هم داشته باشیم که قصد کشتن او را نداشته است ولی فرد مضروب کشته شود، از نظر قانون ضارب، قاتل و قتل از نوع عمد محسوب می‌شود، زیرا در این مورد «قصد» اهمیت ندارد، کاری که نوعاً کشنده است، انجام شده ولو آنکه قصد کشتن هم نداشته باشد. ولی در ماده ٦٩٨ اثبات قصد امری ضروری است. حال چگونه ممکن است کسی که پاسخ ارسالی نهاد ذینفع را منتشر کرده، قصد اشاعه اکاذیب با هدف ضرر رساندن داشته باشد؟ در این ماده آمده است: «هرکس به قصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی یا مقامات رسمی به وسیله نامه یا شکواییه یا مراسلات یا عرایض یا گزارش یا توزیع هرگونه اوراق چاپی یا خطی با امضا یا بدون امضا اکاذیبی را اظهار نماید....» روشن است که اگر در استناد به این ماده قصد احراز نشود، صدها‌هزار نفر باید زندانی و محکوم شوند یا شلاق بخورند.

ج‌- اصولاً این چه نشر اکاذیبی است که گفته می‌شود؟ اگر با این هدف بخواهند افراد را مجازات کنند، بسیاری از آمارهای حتی اداری کشور موجب صدور حکم شلاق خواهد شد. اتفاقاً در انتشار آن آمارهای نادرست قصد هم وجود دارد چون با دادن اطلاعات و آمار نادرست می‌خواهند ذهن مردم را نسبت به خود تغییر دهند.

د- فرض کنیم که خبرنگار مزبور با آگاهی و قصد چنین خبری را منتشر کرده باشد. حداکثر مجازات او جریمه نقدی و انتشار خبر در سایت است. برای یک روزنامه‌نگار و رسانه بدترین مجازات حرفه‌ای اصلاح اخبارش است که به معنای کاهش اعتبار مطالب رسانه اوست و در صورت تکرار به معنای بی‌اعتباری خواهد شد.

هـ- از همه بدتر نوع مجازات است. قاضی بر فرض اثبات مجرمانه‌بودن این فعل، می‌توانست خبرنگار را محکوم به انتشار ١٠ یا ٢٠ خبر مثبت از نیروی انتظامی یا تهیه چند خبر از مردم و زحمتکشان و فقرا کند؛ حتی زندان‌کردن هم بهتر از شلاق‌زدن است. زیرا شلاق و مجازات‌های بدنی نوعی از عذاب دادن است که در جوامع جدید برای چنین اتهاماتی پذیرفتنی نیست و به منزله سرکوب‌کردن جسم و شخصیت فرد است.

و- بدترین بخش ماجرا، اصرار شاکی نسبت به اجرای حکم است. به‌طور قطع می‌توان گفت که فارغ از تمام جزییات حکم که محل پرسش است، به‌ویژه در مورد بازداشت و... چنین اقداماتی به هیچ‌وجه به نفع نهاد شاکی نیست و روابط جامعه روزنامه‌نگاران را با این نهادها تیره‌تر و بدتر می‌کند و عوارض آن را در نحوه انعکاس اخبار این نهادها خواهند دید.

توصیه پایانی این است که هر چه که بوده گذشته است ولی دستگاه قضائی و نیروی انتظامی یا هر نهاد دیگری این پرونده را به‌عنوان یک پرونده خاص مورد رسیدگی قرار دهند و سازوکارهای خود را در این زمینه اصلاح کنند و البته به نوعی دلجویی و جبران مافات از این روزنامه‌نگار نیز می‌تواند مرهمی بر زخم‌های ایجاد شده باشد.

40 ضربه شلاق بر پیکر روزنامه نگار محلی

چرا نیروی انتظامی، برغم این که جوابیه اش منتشر شده، شکایت کرده و رضایت هم نداده است؟ مگر اتفاق مهمی افتاده و جرم بزرگی رخ داده بود؟
 عصر ایران - خبرش را نمی توان باور کرد ولی وقتی نماینده مردم نجف آباد در سایت رسمی خود، خبر از وقوع این حادثه  می دهد، چاره ای جز تأسف و تأثر باقی نمی ماند.
ماجرا این است: یک خبرنگار نجف آبادی، خبری منتشر می کند مبنی بر این که نیروی انتظامی 35 دستگاه موتورسیکلت را توقیف کرده است؛ این خبر را نیروی انتظامی تکذیب می کند و می گوید که تعداد موتورهای توقیف شده ، 8 دستگاه بوده است. جوابیه هم منتشر می شود ولی نیروی انتظامی شکایت می کند و در نهایت شگفتی، خبرنگار منتشر کننده خبر به 40 ضربه شلاق محکوم می شود و حکم را اجرا می کنند!

اگر  خبر این ماجرا را یکی از رسانه های مخالف نظام منتشر می کرد،تردید نمی کردم که یا اصل خبر دروغ است یا یک کلاغ و چهل کلاغ کرده اند چرا که هیچ تناسبی بین آنچه واقع شده و حکم صادره وجود ندارد چرا که در کجای دنیا به خاطر این که تعداد موتورهای توقیفی را اشتباه نوشته اند، خبرنگاری را می گیرند و 40 ضربه شلاق می زنند؟ هر موتور چند شلاق؟!

چرا نیروی انتظامی، برغم این که جوابیه اش منتشر شده، شکایت کرده و رضایت هم نداده است؟ مگر اتفاق مهمی افتاده و جرم بزرگی رخ داده بود؟ آیا این رفتار با شأن نیروی انتظامی همخوانی دارد یا برعکس، نیروی انتظامی را در نظر مردم، بی جنبه و بی سعه صدر نشان می دهد؟ دادگاه محلی بر اساس کدام قانون و با محاسبه کدام تناسب بین جرم و مجازات، 40 ضربه شلاق به بدن خبرنگار محلی نواخته است؟ آیا پاسخ قلم ، ولو آن که مرتکب خطا هم شود، شلاق است؟! قطعاً چنین اتفاقی، با رویکرد کلان قوه قضاییه هم همخوانی ندارد و الا هر روز باید روزنامه نگاران را در تهران شلاق می زدند حال آن که انصافاً چنین نیست.

مقامات محلی و استانی چرا تدبیری برای حل و فصل ماجرا نیندیشده اند؟ آیا به ذهن شان خطور نکرده که جدای از غیرعادلانه بودن حکم، آنچه رخ می دهد دستاویزی خواهد بود برای تبلیغات بین المللی علیه نظام، آن هم در شرایطی که مخالفان جمهوری اسلامی، روی بحث حقوق بشر متمرکز شده اند؟ اگر این کار آقایان، به قول خودشان آب به آسیاب دشمن ریختن نیست، پس چیست؟

واقعیت این است که بر خلاف تهران که محل تمرکز اکثر رسانه های کشور است و ساز و کار حساب شده ای برای رسیدگی به جرائم مطبوعاتی وجود دارد، در اکثر شهرستان ها ، نگاه غیرحرفه ای، تنگ نظرانه و ناآگاهانه ای در مجموعه مسوولان نسبت به رسانه ها وجود دارد و از همین روست که خبرنگاران شهرستانی شرایط سخت تری را تجربه می کنند. بارها اتفاق افتاده که انتشار یک متن در رسانه های کشوری، هیچ واکنش و پیامدی نداشته ولی بازنشر آن در یک رسانه محلی شکایت و محاکمه خبرنگاران محلی را در پی داشته است. بعضاً هم احکام سنگینی علیه شان صادر شده است ،مانند محکومیت کاریکاتوریست اراکی به 25 ضربه شلاق که با تدبیر بهنگام مقامات قوه قضاییه در مرکز، منتفی شد یا محکومیت خبرنگار ارومیه ای به 4 ماه زندان که با پادرمیانی سایر خبرنگاران و گذشت شاکی -که نماینده شهر است- ختم به خیر شد و آخرین نمونه اش نیز اتفاق اسفناکی است که در نجف آباد رخ داد.
ای کاش این خبر واقعیت نداشت و مگر می شود برای یک خبر ساده و اختلاف در تعداد موتورسیکلت های توقیفی، به یک انسان، 40 ضربه شلاق بزنند؟!

گفتگوی اختصاصی روزنامه وارش با خانواده علی مرداسی


آرزو همسر علی مرداسی:هنوز دلم راضی نمی شود برایش فاتحه بخوانم

محمد مرداسی برادر علی مرداسی:هیچ اثری از برادرم پیدا نکردیم

 

سکینه نوری تیرتاشی

 

  «روزها کنار ساحل می روم و می گردم و می گردم و گریه می کنم .» این حرفهای همراه با بغض زنانه آرزو ست که حالا تنها آرزویش پیدا شدن  همسرش است .شاید آن زمان که آرزو لباس سپید عروسی را بر تن کرد هر گز فکر نمی کرد   سرنوشت مردی که به او تکیه کرده بود را  روزی باید در میان آبهای سرد خزر  جستجو کند. دریا موج کوتاه و بلندش را به ساحل سنگی بندر امیر آباد می کوبید مثل همان لحظه ای که بالگرد حامل علی مرداسی روی آن به پرواز در آمد و سقوط کرد.هفتم آذر ماه   امسال  بود که خبر  سقوط بالگردی در دریای خزر صبح شمالی ها و کل کشور را  به رنگ حادثه در آورد و نام 5 تن  را به عنوان جانباختگان این حادثه روی زبانها انداخت . قبل از آنکه خبر سقوط بالگرد حامل  علی مرداسی  مخابره شود  همکاران وی روی سکوی امیر کبیر با خانواده مرداسی تماس گرفته و آنان را  از خبر بد اتفاق افتاده  ؛ مطلع کرده بودند .آن روز سرد زمستانی که کودکان خانواده مرداسی چشمشان را به روی روشنایی باز کردند حادثه ای سخت انتظارشان را می کشید خبری که خیلی زود برایشان دیر شده بود.

حالا  بیش از یکماه از آن زمان گذشته و هنوز اثری از علی مرداسی در آبهای خزر یافت نشده است .خانواده مرداسی  که برادر ، همسرو اقوام او را تشکیل می دهند به فرمانداری بهشهر آمده  و با در اختیارقرار  دادن عکس و شماره  تلفنی خواستار اطلاع رسانی در این زمینه شدند و از مسئولان بهشهری خواستند برای پیدا شدن اثری از علی مرداسی به آنان کمک کنند .ظهر یکی از روزهای کوتاه دی ماه بود که از مراجعه خانواده مرداسی به فرمانداری بهشهر مطلع شدم و تصمیم گرفتم  قرار مصاحبه ای را با خانواده مرداسی ترتیب دهم و اینگونه بود که دقایقی با لحظات سخت همراه با بغض و انتظار خانواده مرداسی همراه شدم خانواده ای که هنوز برای به کار بردن فعل بود برای عزیزشان در شک و تردید به سر می برند .

از علی مرداسی برایمان بگویید.

من محمد مرداسی هستم برادر بزرگتر علی مرداسی .برادرم  متولد سال 47 است و تکنسین جوش بود.تجربه کاری  زیادی داشت بیش از 25 سال  می شد  که به این کار مشغول بود .کارش به گونه ای بود که در پروژه های بزرگی  همچون  پالایشگاه  کار کرده بود اینها را می گویم که به شما بگویم در کارش باتجربه بود. چهار ماهی بود که به سکوی نفتی امیرکبیر آمده بود .کارش به گونه ای  بود که 14 روز کار می کردو 14 روز به خانه و زادگاهش که شهرستان ایذه بود  نزد خانواده ،برمی گشت.

 از حادثه برایمان بگویید.

برادرم  هر وقت که برای کار و پروژه ای می رفت چک آپ می کردو شناسنامه سلامت دارد . آنطور که به ما گفتند گویا برادرم سه  نصف شب  دچار ناراحتی معده شده بود دکتر معاینه اش  کرد فشارش 12 و طبیعی بود هوشیاری کامل هم داشت .دکتر سکو زنگ زد و به هلی کوپتر اعلام کرد که برای انتقال وی بیایند برادرم هم چون روز آخر  کارش بود و باید 14 روز به خانه بر می گشت وسایل و مدارکش را جمع کرد و سوار هلی کوپتر شد که دقایقی بعد هلی کوپتر سقوط کرد.

شما از چه طریقی از سقوط بالگرد و حادثه مطلع شدید؟

همکاران برادرم زنگ زدن و خبر دادند که هلی کوپتر وقت بلند شدن و برگشت اتفاق برایش افتاد ما همان موقع که خبر دار شدیم به اینجا آمدیم اما اثری از برادرم پیدا نکردند .حتی مدارک و ساکش را پیدا نکردند هیچ نشانه ای.

هیچ نشانه ای؟

بله ؛ هیچ اثری از برادرم پیدانشد حتی برانکاردی که رویش بود سالم بود اما برادر من پیدا نشد نام او بین جان باختگان حاثه اعلام شد  ما هم برایش مجلس ختم سوم و هفتم گرفتیم و این پنج شنبه که بیاید مراسم چهلمش می شود اما هنوز بعد از گذشت این مدت هیچ اثری از برادرم پیدا نکردیم .

در حال صحبت با محمد مرداسی بودم که همسر علی مرداسی آرزو ابراز تمایل کرد  تا با ما صحبت کند و من  گفتگو  را با او  ادامه دادم.

برایم بسیار ناراحت کننده است که در این وضعیت سوالی بپرسم .شما را به خاطر صبرو تلاشی که برای پیگیری وضعیت همسرتان به کار گرفتید تحسین می کنم لطفا برا ی ما بیشتر از همسرتان  بگویید.

شوهرم انسان بسیار شریفی است من از او 4 بچه دارم که بزرگترینشان 15 ساله و کوچکترینش هم 3 ساله است که حالا بچه سه ساله ام را رها کردم و به اینجا برای پیگیری وضعیت شوهرم و پدر بچه هایم آمدم.بعد از شنیدن خبر حادثه از نظر روحی خیلی  به من فشار آمده در وضعیت خیلی بدی هستم .از صبح کنار ساحل می گشتم و گریه می کردم .الان نزدیک به چهل روز است  که هیچی از زندگی ام نمی فهمم.

اولین روز اعلام شد  که 5 تا سرنشین هلی کوپتر را پیدا کردند برادر شوهرم به اینجا آمد اما دید اثری از شوهرم پیدا نشده است همه تلاششان را  کردند سپاه،ارتش و هلال احمر ،غواص آوردند و خیلی گشتند اما هنوز اثری از شوهرم پیدا نشده است. نمی دانم جواب بچه هایم را چه بدهم  از وقتی به اینجا آمدم جرات نکردم با بچه ها یم صحبت کنم آخر به آنها چه بگویم؟

در این شهر به کجا بروم؟

فشار زیادی را تحمل می کنم . توی این شهر کجا برم و دنبالش بگردم ؟برادر شوهرم و پسر  عمویش از روز حادثه به اینجا  آمدند. ما  هم  تازه آمده ایم  از مسئولان بخواهیم  دوباره بگردند شاید اثری از او پیدا شود.آنچه می خواهم این است که نهایتش جنازه اش را تحویل بگیرم و اثری از او پیدا شود.

 

هنوز نمی توانم برایش فاتحه بخوانم

 

شوهرم انسانی به تمام معنا بود  بیاین از مردم شهرمون بپرسین . همه اهالی شهر ما ختم قرآن می گیرند و روزه میگیرند  تا خبری از ایشون بشنوند هنوز نمی توانم برایش فاتحه بخوانم هنوز باور ندارم شوهرم را از دست دادم .

حرفهای آرزو متاثرم کرد  لحظه سختی بود  از اینکه با سوالهایم شاید بیشتر  ناراحتش می کردم احساس خوبی نداشتم . همسر علی مرداسی که معلم آموزش ابتدایی در شهرشان است آنقدر  خوب حرف می زد که  به راحتی می شد عمق ناراحتی این زن را فهمید .

40 روز است سر کلاس نرفتم

معلم آموزش ابتدایی شهرم هستم 40 روز است که روحیه ندارم سر کلاس حاضر شوم شاید برایم قطع همکاری بزنند و اخراج شوم. با این وضعیتی که برای شوهرم بوجود آمده اصلا روحیه ندارم .

اگر آقای مرداسی را دوباره ببینید اولین حرفی که به او می زنید چیست؟

اگر ایشون را ببینم  اولین حرفی که به او می گویم این است:« گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم /چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی ».

حرف آخر:

اگر با مسئولین ارتباط دارید از آنها بخواهید که در پیدا شدن شوهرم کمک مان کنند انتظار برایم خیلی سخت است لطفا  با ما همکاری کنند تا شوهرم را  پیدا کنم  .

بغض گره خورده زن غمگینی  که برای یافتن شوهرش کیلومتر های کشدار  را با  تردید طی کرده بود آنقدر تیز بود که قلب هر انسانی را  خراش می انداخت و جریحه دار  می کرد.بعد از تمام شدن  سوالاتم خداحافظی کردم و دفتر یکی  از غم انگیز ترین مصاحبه هایم را بستم  .روایتی از بغض و اندوه و انتظار ، انتظاری به بلندای  همه آرزوهای آرزو.