ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
روزی شاه عباس با لباس درویشی شبها به میان شهر می رفت، در این میان با پینه دوزی آشنا شد ، به خونه پینه دوز راه پیدا کرد و در استمرار تردد عاشق زن ...
روزی شاه عباس با لباس درویشی شبها به میان شهر می رفت، در این میان با پینه دوزی آشنا شد ، به خونه پینه دوز راه پیدا کرد و در استمرار تردد عاشق زن پینه دوز شد . بیچاره پینه دوز ...
پینه دوز را احضار می کند دربار و به او حکم می کند ؛ تا سه روز فرصت داری " زن "را طلاق دهی تا به عقد حاکم
(شاه عباس ) در بیاید ، پینه دوز فلک زده با حالی زار تمام ماجرا را برای همسرش تعریف می کند....
زن با قوت قلبی به مرد وامانده اش می گوید : غصه نخور مرد " خدا از شاه عباس بزرگتره "
سه روز بعد شاه عباس کبیر جان به" خدای بزرگ تر " تسلیم و جا به نفر بعدی واگذار می کند.
منبع:یار سبز