به گزارش ایسنا به نقل از روز نو، پیکر خانم کروبی همسر مرحوم حجتالاسلام ملکی و خواهر مهدی کروبی، در قم تشییع و به خاک سپرده خواهد شد.
بر اساس این گزارش، محمدرضا عارف نیز در پیامی، درگذشت خواهر کروبی را تسلیت گفت.
متن این پیام که خطاب به فاطمه کروبی همسر حجتالاسلام مهدی کروبی است، به شرح زیر است:
«خواهر گرامی، سرکار خانم فاطمه کروبی
خبر درگذشت سرکار خانم فاطمه کروبی خواهر همسرگرامیتان موجب تاثر و تالم اینجانب شد. این مصیبت را به جنابعالی، خانوادههای محترم کروبی و ملکی به خصوص به برادر بزرگوارم حجتالاسلام و المسلین آقای مهدی کروبی و همه بستگان داغدار تسلیت میگویم. از درگاه احدیت برای آن فقیده سعیده آمرزش و رحمت و برای بازماندگان معزز صبر و اجر و سلامتی و برای شما و جناب آقای مهدی کروبی طول عمر با عزت توأم با سلامتی و توفیق روزافزون طلب میکنم.»
چه کسی بهنام را صدا زد؟
سکینه نوری تیرتاشی
این داستان تکراری مردی نیست که اشتباه مرتکب شده را انکار می کند این روایت زنی است که بیماری خاموش جوانی اش را می بلعد و پسری که با پای جانش مسیری را پیاده برای شفای مادرش می پیماید.
اتاق گرم و مطبوع شهردار بهشهر ، بشقاب خرما و بساط بزرگی که توجهم را جلب کرد روی کوله بارش نوشته بود مبداء تبریز و مقصد مشهد .
مشخص بود زائری پیاده است کلاه با سربندی که به سر بسته بود و وسایلی که به همراه داشت این را نشان می داد و حالا اینجا مهمان شهرداری بهشهر بود پوست سفید و برف سوخته اش گرمای اتاق را برایم غنیمتی می شمرد چند کلمه ای با او به صحبت نشستم که به داستان شیرینش پی بردم و بد ندیدم تا با شما نیز آن را در میان گذارم.
بهنام طالبی پور قوشه بلاغ که 25 سال دارد و با این سن یک ماه و دو رو ز است که با پای پیاده عزم خود را جزم کرده است که به زیارت امام رضا (ع) برود می گوید:از روستای قوشه بلاغ ، بستان آباد ازتوابع استان آذربایجان شرقی سفر خود را آغاز کرده ام و ازاردبیل،و گیلان و شهرهای مازندران و بعد گلستان به سمت مشهد به مسیر خود ادامه می دهم.
او در مورد هدف خود از این سفر می گوید:حاجت دارم نذر کردم تا به پابوسش بروم مادرم مریض است برای شفای مادرم نذر کرده بودم که هر وقت شفا پیدا کرد پیاده به مشهد بروم و حالا وقتش رسیده است .
بهنام که تا کلاس دوم ابتدایی سواد دارد و زمانی که از مادرش حرف می زند خیلی تحت تاثیر قرار می گیرد و اشک می ریزد از بیماری مادرش می گوید :مادرم دیابت دارد نفسش نمی آید هفته ای یکبار سوزن می زد 50 هزار تومان هزینه اش می شد از آقا امام رضا (ع)خواستم تا مادرم شفا پیدا کند و حالا دکتر گفته است که حالش خوب است.
او در ادامه از وضع زندگیش گفت :مادرم 45 سالش است ،پدرم وقتی 7 سالم بود فوت کرده و من یک آبجی دارم که دو سال از خودم بزرگتراست و چون مشکل مالی داشتیم کارگری می کردم تا خرجمان را در بیاورم.
وی می افزاید :اینکه مادرم حالش خوب است برای من معجزه است دیگر انسولین نمی خواهد هر چه می خواستم را خدا داده و من خدا را شکر می کنم.
طالبی پور قوشه بلاغ که قوشه بلاغ را در فارسی به معنای چشمه بزرگ برای من ترجمه کرد از مسیر و راه و پای پیاده می گوید:اغلب مسیر را در حالت پیاده روی و بعضی مسیر ها را هم می دوم و در مسیر هایی هم دچار برف و حیوانات وحشی مانند گرگ شدم که به سختی خود را رها کردم و به یک پلیس راه رساندم که در آنجا پلیسی مرا در آغوش کشیدو گریست و این هنوز در خاطرم مانده است.
وی با بیان اینکه وسایل همراه من معمولا پتو ، کیسه خواب،فلاسک و لباس گرم است افزود:وسایل قابل حمل به همراه دارم و یک چادر که در بابلسر چادرم آتش گرفت و سوخت.
زائر پیاده امام رضا (ع) از برخورد مردم نسبت به خود برایم گفت و اظهار داشت:برخورد مردم در طول مسیر خوب بود بعضی هم می گفتند برایمان دعا کن و بسیاری هم از چگونگی شفای مادرم می پرسیدند از لحاظ مهمانوازی هم در شهرهای لاهیجان،هشت پر و بهشهر مورد مهمانوازی خوبی قرار گرفتم و حتی در یکی از این شهر ها هم یک خانم محترمه من را به منزلشان دعوت و با خانواده شان از من به عنوان زائر امام رضا (ع) پذیرائی و مهمانوازی کردند که این مورد برایم جالب بود.
از او می خواهم که حرفهای پایانی اش را برایم بگوید و او عنوان می کند:مردی را دیدم که تا حالا امامزاده نرفته از خدا می خواهم که برای او دعوت نامه بفرستد از مردم میخواهم که اراده هایشان را قوی کنند ،اعتقادهایشان کم شده به طوری که همسایه بغلی به همسایه کمک نمی کند اگر دو تا نان دارند یکی را به همسایه بغلی بدهند.
و در آخر به او می گویم به مشهد که رفتی اولین دعایت چیست و جواب می گیرم:شفای مریض ها و ظهور آقا امام زمان(عج) اولین دعای من است.
کاغذم را جمع می کنم و بلند می شوم در راه می شنوم که مسئول روابط عمومی شهرداری بهشهر مشغول هماهنگ کردن چادری برای اوست انگار هر کسی می خواهد سهمی در این راه داشته باشد سهمی برای بهنامی که کسی صدایش زد وبرای او دعوت نامه ای فرستاد از این بهنام ها در سرزمین من بسیارند بهنام هایی که نیاز به توجه دارند و زنانی که به خاطر شیوه و سبک زندگیشان جوانیشان را در گیرو دار دست و پنجه نرم کردن با این بیماری صرف می کنند که به مرگی خاموش ختم می شود شاید بهنام نداند که سالانه افراد زیادی در این بیماری گرفتار و جان خویش را از دست می دهند اما بی شک او جان مادر خویش را بیمه کرده است.