از نظر برخی از جوانان امروز، این دیگران هستند که باید شرایط، محیط و فضای اجتماعی مناسبی را مهیّا کنند تا او به موفقیت برسد.
هر یک از ما به قصد تشکیل یک خانواده ی موفق اقدام به ازدواج کرده ایم. اما چرا برخی در این مهمترین مرحله زندگی موفق می شوند و برخی شکست می خورند؟ خانواده موفق ، محصول جامعه پیشرفته است و یا سنتی؟ والدین چه تاثیری در نگاه جوانان، به این امر دارند؟ امروزه اساساً خیلی از تردیدها و تأخیرهای جوانان در امر ازدواج، به دلیل نداشتن حس موفقیت درباره ی خانواده و والدین شان است. به همین دلیل جوان، پیوسته در تردید و تأمل می ماند که با چگونه ازدواجی به موفقیت دست پیدا می کند؟! به ویژه این که اقتضای فرهنگی جامعه ی ما نسبت به ازدواج، به گونه ای است که غالباً سعی و خطایی هم در آن پذیرفته نمی شود. در واقع فرهنگ و سنّت ما با تأکید بر یک انتخاب، حساسیت و لزوم یک انتخاب شایسته را برای جوان دو چندان می کند.
متاسفانه نگاه غالب جوان های امروز نسبت به موفقیت، نگاهی مصرفی است. از نظر جوان امروز، این دیگران هستند که باید شرایط، محیط و فضای اجتماعی مناسبی را مهیّا کنند تا او به موفقیت برسد. مثلاً اگر از او درباره ی شغل آینده اش سوال شود، پاسخ می دهد: «یک مغازه ی سه نبش برایم تهیه کنید، فلان مبلغ سرمایه نیز در اختیارم بگذارید تا ثابت کنم که می توانم بسیار در کسب و کار موفق باشم!» یا درباره ی ازدواج می گوید: «همسری خوب و بساز با خانواده ای فهیم برایم پیدا کنید، آن وقت موفقیتم را در زندگی به شما ثابت خواهم کرد!»
چنین جوانی به موفقیت نرسیده؛ بلکه تنها آن را مصرف کرده است. در مورد مسائل مادی به عنوان مثال، اگر خانواده ای استطاعت حمایت مالی جوانش را نداشته باشد ، او به دیگر دوستان خود با چشم حسرت نگاه می کند و والدینش را به دلیل عدم این حمایت سرزنش می کند.البته با توجه به مسائل امروز، در صورت امکان، بهتر است خانواده ها جوانشان را حمایت مالی کنند، اما در اینجا منظور نوع نگاه ما به موفقیت است.
ساختاری که خداوند برای دنیا نهاده است، اصلاً چنین ساختاری نیست. ما باید تولید کننده ی موفقیت باشیم نه مصرف کننده ی آن. باید خود سفره ی موفقیت را با تمام ملزومات آن پهن کنیم؛ نه این که چنین سفره ای از قبل پهن شده باشد و ما فقط زحمت نشستن بر سر آن را بکشیم.
جالب است بدانید بیشتر ثروتمندان جهان ، ثروتشان را به دست آورده اند و ارثی به آنها نرسیده است.همه دانشمندان جهان خودشان به علم و دانش رسیده اند و استاد شده اند، نه اینکه والدینشان دست آنها را گرفته اند و بر روی صندلی موفقیت نشانده باشند.
موفقیت اکتسابی است، چیزی است که باید تلاش کرد و ایجادش کرد. البته یک سوی آن توفیق الهی است؛ که صد البته خداوند هیچ منعی برای توفیق بندگان خود قرار نداده است. خداوند در قرار دادن تقدیر ابایی ندارد. او می خواهد که همه ی ما موفق باشیم. اصلاً او ما را برای موفق بودن خلق کرده است. تمام آنچه که ما را به موفقیت با شکست می رساند، در دستان خود ماست. داشتن چنین باوری، پیش نیازی مهم برای رسیدن به موفقیت است.
«امیرالمومنین (علیه السلام) توفیق را رحمت و عنایت خدای مهربان و از کشش های پروردگار دانسته، ایشان توفیق را اساس کامیابی و خوشبختی و کلید نرمی و مدارا می داند.»
پس به خاطر داشته باشیم که داشتن خانواده ی موفق، تابع برخورد پدر و یا مادرمان نیست. تابع شرایط اقتصادی جامعه نیست. حتی پایین یا بالا بودن قیمت مسکن نیز دلیل بر موفقیت و با شکست ما نیست. نگوییم: «اگر می خواهید خانواده ای موفق داشته باشیم، قیمت مسکن را پایین بیاورید، اشتغال ایجاد کنید، سطح رفاه عمومی را بالا ببرید.» البته این ها عوامل کمک کننده است اما هرگز کافی نیست، چنانچه کشور های پیشرفته و توسعه یافته ، آمار بالای طلاق و افسردگی دارند.
اساساً باید نگاه خود را عوض کنیم. اگر باور کنیم که عامل موفقیت هر فردی، در وجود خودش است، نیمی از مسیر موفقیت را پیموده ایم. اگر بالاترین نعمت های دنیا را نزد خود فرض کنیم، باز هم نمی توانند عامل موفقیت ما باشند. این سعی و تلاش ماست که به زندگیمان ارزش و اعتبار می دهد.
یک خانم نباید بگوید «موفقیت در این است که بهترین شوهر دنیا نصیبم شود؛» چون بهترین شوهر عالم نصیب زنانی همچون همسر نوح و لوط (علهیم السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) شد، اما آن ها نتوانستند موفق باشند.
یک آقا نباید بگوید: «موفقیت در این است که زن خوبی نصیبم شود». آیا همه ی همسران پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) خوب بودند؟ با این وجود چه کسی تردید دارد که پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) بهترین الگوی همسر موفق است؟ آیا فرعون که همسری شایسته مانند آسیه داشت، موفق بود؟
خداوند کلید موفقیت هر انسانی را به دست خود او داده است. و می فرماید: «ان الله لا یغیر ما یقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» «خدا سرنوشت هیچ قومی را تغیر نمی دهد تا آنکه خودشان تغییر کنند.» همه چیز دست اوست. عزّت و ذلّت، خوشبختی و بدبختی در دستان اوست. اما خود گفته است آنچه به دست من است را به دست شما داده ام. شما تغییر دهید تا من هم تغییر دهم؛ شما موفّق شوید تا من هم موفّقتان کنم.
موفقیت در زندگی خانوادگی، تابع اموری اکتسابی است؛ که عزم، اراده و مسئولیت پذیری فرد را طلب می کند.
پس یادمان باشد ، زندگی را باید ساخت، اگر در مرحله ای لرزید، نترسید با
قدرت و اراده جلو بروید و بازسازیش کنید، آن وقت است که طعم شیرین زندگی
موفق را خواهید چشید.
منبع:با نگاهی به کتاب سر دلبران نوشته دکتر محمدحسین بانکی/تبیان
شیوانا
از راهی میگذشت. مرد جوانی را دید که غمگین و افسرده قدم میزد. خود را
کنار او رساند و همپای او قدم برداشت و در همان حال از او دلیل اندوهش را
پرسید.
مرد جوان آهی کشید و گفت: "قصد دارم کارگاهی نجاری بزنم اما سرمایهام
اندک است و میترسم کسب و کارم نگردد و همین سرمایه کم را از دست بدهم."
شیوانا با لبخند پرسید: "حال چرا شغل نجاری را انتخاب کردهای؟"
مرد جوان گفت: "این شغل اجدادی ماست و هنر و مهارت نجاری چیزی است که در
خون من جریان دارد. پدر و پدربزرگ من نجارهای خوبی بودهاند ولی در یک
آتشسوزی همه اموال خود را از دست دادند و به روز سیاه نشستند. از یک سو
میترسم من هم در نهایت شکست بخورم و از سوی دیگر میبینم که چیزی غیر از
شغل نجاری مرا راضی نمیسازد. شما میگویید چه کنم؟"
شیوانا کمی قدمهایش را تندتر برداشت و در همان حال با مرد جوان صحبت کرد.
شیوانا گفت: "بچه عقاب وقتی میخواهد در آسمانی که پدر و مادرش پرواز
میکنند بپرد لب صخره میرود و از آنجا بالهایش را باز میکند تا اولین
باد مخالف او را به سمت بالا ببرد. باد که آمد او در آسمان است. اگر باد
مساعدی بوزد و بالهای بچهعقاب باز نباشد هرگز پروازی اتفاق نمیافتد.
عقاب بالبسته شبیه سنگی است که سقوط فرجام حتمی اوست."
مرد جوان بیاختیار گامهایش را تندتر برداشت تا به شیوانا برسد و در همان
حال پرسید: "اما به شما گفتم که سرمایهام اندک است. میترسم این سرمایه
اندک را از دست بدهم؟"
شیوانا قدمهای خود را سریعتر کرد و در همان حالت گفت: "تو میگویی مهارت
نجاری در رگ و خون تو نهفته است، پس میتوانی این مهارت اجدادی را
پیشفروش کنی. وسایل اولیه را تهیه کن و به صورت سیار به سراغ مشتری برو و
در محل و با سرمایه اولیه مشتری برایش کار را انجام بده مزد خودت را هم
آخر سر بعد از تحویل کار به مشتری و تایید او بگیر. در این صورت تو
سرمایهات نزد خودت میماند و مشتری خودش هزینهها را پرداخت میکند. فردی
که مهارت دارد نیازی به مکان و کارگاه ثابتی ندارد. هر جا باشد مهارتش را
میتواند بفروشد. آنقدر به صورت سیار نجاری کن تا سرمایه اضافی کافی
برای خرید یک کارگاه بزرگ و ایمن در مقابل آتشسوزی را برای خودت فراهم
کنی."
مرد جوان هم که همپای شیوانا داشت میدوید با خنده گفت: "در تعجبم چرا این راه زودتر به فکر من نرسید؟"
و شیوانا ایستاد و به مرد جوان که همچنان داشت میدوید گفت: "چون بالهایت
را بسته بودی و در خود فرو رفته بودی و آهسته قدم برمیداشتی و انتظار
داشتی آسمان برای تو آغوشش را باز کند. الان چون داری با امید و نشاط
میدوی میتوانی بفهمی چرا بچه عقاب قبل از پریدن بالهایش را باز میکند و
مطمئن است که آسمان برای پرواز او آماده است. تو هم اگر در مهارت نجاری
واقعا یک عقاب هستی بالهایت را هر جا که هستی باز کن. پرواز تو همان جا
اتفاق میافتد."
منبع: مجله موفقیت